سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایدئولوژیک

خوابیده بودم ؛

در خواب کتاب گذشته ام را باز کردم و روزهای سپری شده عمرم را برگ به برگ مرور کردم . به هر روزی که نگاه می کردم ، در کنارش دو جفت جای پا بود. یکی مال من و یکی مال خدا . جلوتر می رفتم و روزهای سپری شده ام را می دیدم . خاطرات خوب ، خاطرات بد ، زیباییها ، لبخندها ، شیرینیها ، مصیبت ها، ... همه و همه را می دیدم .

 

اما دیدم در کنار بعضی برگها فقط یک جفت جای پا است . نگاه کردم ، همه سخت ترین روزهای زندگی ام بودند . روزهایی همراه با تلخی ها ، ترس ها ، درد ها، بیچارگی ها .

با ناراحتی به خدا گفتم : «روز اول تو به من قول دادی که هیچ گاه مرا تنها نمی گذاری . هیچ وقت مرا به حال خود رها نمی کنی و من با این اعتماد پذیرفتم که زندگی کنم . چگونه ، چگونه در این سخت ترین روزهای زندگی توانستی مرا با رنج ها ، مصیبت ها و دردمندی ها تنها رها کنی ؟ چگونه ؟»

 

خداوند مهربانانه مرا نگاه کرد . لبخندی زد و گفت : « فرزندم ! من به تو قول دادم که همراهت خواهم بود . در شب و روز ، در تلخی و شادی ، در گرفتاری و خوشبختی .

من به قول خود وفا کردم ،

هرگز تو را تنها نگذاشتم ،

هرگز تو را رها نکردم ،

حتی برای لحظه ای ،

آن جای پا که در آن روزهای سخت می بینی ، جای پای من است ، وقتی که تو را به دوش کشیده بودم !!!»

 

از یک افسانه عامیانه برزیلی


ارسال شده در توسط معین اسماعیلی

دفتر شعر معین

... .

 

امام زمان (عج)

به کوری چشم بدان

 بیا تو ای امام زمان

یاد تو گوشه ی دلم

 تو نیستی و من نگران

تو رو به آسمون قسم

 میدم که تا سحر بگم

بدون تو نمی تونم

 این روزگار درد و غم (85)

 

 

یار

شبی عشق هست و صفای یار

شبی تار و در یادش گرفتار

یه شب مهر و یه شب دوری

یه شب با پای خود  یه شب زوری

یه روز قول و  یه روز بی قول

یه روز قهر و یه روز با چله ی گل

دلم رو باز به خاک قهر نشوندی

نرو تند سوی قهر دلم شکوندی

تو که بشکسته ای دیوان من را

تو سوروندی تن و این جان من را

نکردی یک نگاه وای بر من

تو انداختی غم در دامن من

شب روزم گذشته تا به امروز

هنوز یادم شده گفتار دیروز ... . (82)

 

 

بیهوده

توو این دنیای بیهوده منم من

کسی چون شمع که میسوزه منم من

دلم خسته زه غم سوخته پر من

دو تا چشمی که میگریه منم من

توو این بیراهه ی این روزگارم

به راه خوب و بد چشم انتظارم ... . (84)

معنی عشق

عشق یعنی زمزمه با یار خود

صحبتی با محرم اسرار خود

عشق یعنی باوری از عمق دل

چهره ای از دوریش سرد و خجل

عشق یعنی یک وجود بی وجود

از نیازش در پی خاک سجود

عشق یعنی مرحمی بر حال خود

با نمازی در شب بیمار خود ... . (84)

 

 

 

 

 

مناجات

مرا یارب نگاهی کن

طلب از لطف تو دارم

به ذکر صلواتی چند

گره بگشای از پایم

به نان گندم و آبت

به رحمت های پنهانت

غل و زنجیر غم بگشای

که آیم من به درگاهت

الا ای خالق جانان

که ظمت شد حریف ما

حریف این دل تنها

بدست آخرین مردت

تو برچین رشه ی ظلمت

بخندند روی ما گلها

اگه این دل گنه کاره

به روز و شب بدهکاره

ادا کن قرض این دل را

طلب از لطف تو داره

اگه یک رنگ نبودم من

به آن رنگی که تو خواهی

تو رو به همه ی رنگت

ولی بی رنگ نبودم من (87)


ارسال شده در توسط معین اسماعیلی