سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایدئولوژیک

روز اولین سلام مبارک

خانمی من ، عزیز دل من ، سعیده ی من سلام ، خوبی گل من ؟ قربون نفسات عزیزم .

همسر قشنگم ، الهه ناز من ، امروز تا ساعت 10 صبح مشغول گرفتن نامه انگشت نگاری از آگاهی و دادگستری بودم و بعد رفتم گ... سرپرستی بخش کارگزینی و بعد دبیرخانه و بعد حراست تعاونی کلی اونجا معطل شدم و تازه هنوز بخشی از کارهامو باید شنبه انجام بدم ، ساعت 12.5 کارم اونجا تموم شد و آمدم بندر و سر کوچه ی دانشگاه پیاده شدم و رفتم دانشگاه قبلی و خاطره هارو زنده کردم و از گل خوشگل خودم تا تونستم یاد کردم کاشکی اونجا بودی ، از طرف بیمارستان داشتم میامدم خونه که قلبم به من گفت از طرف بلوار برم تا شاید گل خودم رو داره میره دانشگاه ببینم ، همونجور که داشتم میرفتم یه دفعه یه حسی به من گفت برگرد عقب رو نگاه کن شاید داره از پشت میاد ، نگاه کردم دیدم داری میای ، خیلی خوشحال شدم و ایستادم تا به من نزدیک بشی و بقیه ی راه رو با هم بریم ، به من رسیدی ، گفتم سلام بیاد اولین سلام و تو هم گفتی سلام و به من خسته نباشید گفتی ، نمی دونی سعیده ، همه ی خستگی های امروز  مثل برق از تنم رفت ، خیلی ازت ممنونم . ده دقیقه به 4 آمدم دانشگاه ولی گل ناز خودم رو ندیدم . سعیده عزیز امروز احساس کردم که خسته ای ، هوای گرم خانمی منو اذیت کرده آره ؟ کاشکی امروز با من تماس میگرفتی و باهم کلی میخندیدیم و روز اولین سلام رو یاد میکردیم . سعیده ، سعیده ، سعیده ، ملکه ی قلب منی ، جون منی ، دوستت دارم ، مواظب خودت باش ، خدا حافظ نفسم . خانمی کجایی نیستی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 


ارسال شده در توسط معین اسماعیلی